خانه   |   وبلاگ   |   فروشگاه کتاب   |   اخبار ادبی   |   جشنواره ها و همایش ها   |  دسته بندی های شعر

لطفا پس از مطالعه دیدگاه خود را در انتهای صفحه ارسال کنید

مقاله ادبی | نقد ادبی | تاریخ ادبیات ایران : ورود عناصر ملی گرایی ، اعتراض و دادخواهی در ترانه های موسیقی ایرانی

مجید حیدری

majjid heidari

درباره شاعر اثر

مجید حیدری، متولد ۱۳۷۷/۹/۲۲ در شهرستان زرقان، شاعر، ترانه سرا و پژوهشگر حوضه شعر و موسیقی. کار پژوهش را ابتدا با نوشتن مطلب و سر مقاله های متعددی در روزنامه خبر جنوب آغاز کرد، همچنین سرودن شعر را از سن ۱۲ سالگی آغاز کرد و تا کنون از محضر شاعران و ترانه سرایانی همچون ایرج زبردست و افشین مقدم بهره برده است.

ورود عناصر ملی گرایی ، اعتراض و دادخواهی در ترانه های موسیقی ایرانی

  • نویسنده: مجیدحیدری
  • روزنامه خبر جنوب
  • بهار یکهزار و چهارصد و یک
ابوالقاسم عارف قزوینی شاعر مبارز و تصنیف‌ساز اهل ایران در دوره مشروطه بود. وی از اهالی قزوین بود و در بازه زمانی (۱۲۵۹ – ۲ بهمن ۱۳۱۲) زندگی می کرد.

نقل یک روایت تاریخی:

طبق روایت هایی که در کتب تاریخ به چشم میخورد، از دیر باز، «اعتراض»ات مردمی در ادوار مختلف تاریخ، بیشتر با تجمع همراه بوده است، که «شعار دادن» و «شعار نویسی» عنصر اصلی این اعتراضات به شمار میرفت. شعار ها، آن عبارات آهنگین و بعضا مُقفا که از دل مردم بر میخاست تا فریاد شوند تا به گوش اهلش برسد. اگر بخواهیم مهمترین جنبش و انقلاب های این چند سده اخیر مثال بزنیم، جنبش مشروطه از جنبش هاییست که صد البته، شعار در آن به وفور موج میزد.

شاید شعار هایی توسط تاریخ نویسان، از قیام مشروطه، ثبت شده باشد، اما میخواهیم ببینیم این شعار ها چگونه به موسیقی راه پیدا کرد؟ و برای اولین بار کدام رویداد تاریخی موجب این امر شد که در کنار ترانه های عاشقانه، سبکی جدید در موسیقی به وجود بیاید که آنرا ترانه های اعتراضی بنامند. و اصلا چه شد که درون مایه های میهنی، به موسیقی آمد؟ آیا نماد وطن تنها پرچم اوست؟ تنها خاک و دریا و منابع و معادن اوست؟ یا زخمه هایی بر تار هم میتواند احساساتِ یک مبارز و یک ملی خواه را فریاد بزند؟

علی اکبر شیدا و ابوالقاسم عارف قزوینی

حال قبل از آنکه وارد موضوعات سیاسی در موسیقی بشویم، و پیداش این سبک از ترانه سرایی را مورد برسی قرار بدهیم، بد نیست بدانیم که سرآمد تصنیف سازانی که عشق را جوهره ی شعر و ترانه میدانستند، کیست؟ جناب علی اکبر شیدا را پایه گذار تصنیف به شکل امروزی دانسته اند، که در شیراز متولد شد و در بزرگسالی، به دربار سلطان صاحب قران رفت و تصنیف سازی اش را به اوج رساند، اما در همین عهد قاجار، پس از علی اکبر شیدا، تصنیف سازی ظهور میکند، که تا سده ها نامش در کنار علی اکبر شیدا، اعتبار تصنیف سرایی ایران است، و ایشان کسی نیست جز ابوالقاسم عارف قزوینی

 

عارف که عاشقانه هایش از جگر خون او می آمد، و جگر خون او به سبب حوادثِ آن روزگارانیست که در آن میزیست، اما از این جگر خون، گاها تصنیف هایی خلق می شد که دیگر عشق و عاشق و معشوق نداشت!! در واقع، این تصنیف ها صدای رعیت را به دربار میرساند، با آنکه گوش های ناشنوای دربار، هیچ گاه میلی به شنیدن اعتراضات نداشتند. ترانه ها و تصنیف های اعتراضیِ عارف، از دل حوادث آن روزگاران خلق شد، خداوند عارف را در آن عصر به موسیقی ایران ارزانی داد، که امروزه از او سبکی به جا بماند به نام ترانه های اعتراضی…

 

حال بپردازیم به نخستین تصتیفی که رنگ بوی ملی داشت، .. ترانه ی آمان آمان.. در روزی هایی ساخته شد که مشروطه فاتح تهران شد و سردار اسعد بختیاری از جنوب و ستار خان و باقر خان از تبریز به تهران آمدند، و درباریان از ترس، به آغوش مشروطه بازگشتند.! در این حین بود که عارف قزوینی با این تصنیف به استقبال فاتحان تهران رفت

ای امان از فراقت، امان

ای امان از فراقت، امان

مُردم از اشتیاقت، امان

از که گیرم سراغت، امان (امان امان امان امان)

مژده ای دل که جانان آمد

یوسف از چه به کنعان آمد

دور مشروطه خواهان آمد (امان امان امان امان)

عارف و عامی از می مست اند

عهد محکم به ساغر بستند

پای خم توبه را بشکستند (امان امان امان امان)

چشم لیلی چو بر مجنون شد

دل ز دیدار او پر خون شد

خون شد از راه دل بیرون شد (امان امان امان امان)

شکرلله که هجران طی شد

دیده از روی او روشن شد

موسم عشرت و شادی شد (امان امان امان امان)

شکرلله که آزادی شد

مملکت رو به آبادی شد

موسم عشرت و شادی شد (امان امان امان امان

این تصنیف در دستگاه شور ساخته شد، و بعد ها توسط خوانندگانی همچون محمدرضا شجریان (با تنظیم فرامرز پایور) و همچنین توسط شهرام ناظری و علیرضا افتخاری نیز بازخوانی شده است.

اما از آنجایی که مشروطیت، توانست کام مشروطه خواهان را شیرین کند، به این نکته هم میپردازیم که هر پیروزی از دل سختی ها و خون دل خوردن هایی برآمده، اِنّ مَعَ العُسْرِ یسْراً … این پیروزی در کنار شیرین بودنش، همچنان یاد آور تلخی های پیش از این نیز بود و همواره روح مشروطه خواهان و سرداران و ادیبان مشروطه خواه را میرنجاند. اینکه چه خون دل هایی خورده شد تا اینکه مشروطیت بشکفد، و چه خون هایی ریخته شد تا نهال مشروطیت سبز بماند!

در دوره دوم مجلس شورای ملی ایران، عارف قزوینی بر آن شد تا تصنیفی خلق کند به یاد جوانان در خون غلتیده و قربانی آزادی. تصنیفی که سالیان سال است زنده مانده، و هر بند از این ترانه یاد آور یک جریان خونین در ایران است، از مشروطه تا به امروز. تصنیف جاوادانه ی ازخون جوانان وطن لاله دمیده همان تصنیف مذکور است، به گفته ی عارف این تصنیف بسیار مورد علاقه ی یکی از فعالان نهضت مشروطه بود، شخصی به نام حیدرخان عمواوغلی تاریوردی. این تصنیف بی گمان، در ستایش آزادمردی های چنین شخصی بود. حیدر خان از فعالان مؤثر جنبش مشروطه ایران بود. پس از به توپ بستن مجلس ، حیدر خان به همراه عده‌ای داوطلبِ فدایی، برای مبارزه با محمدعلی شاه، شتافت. ترانه ی ماندگار از خون جوانان وطن، بدین شرح است:

ترانه ی ماندگار از خون جوانان وطن

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین داری نه آیین داری ای چرخ


از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین داری نه آیین داری ای چرخ


خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران

چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ


از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به‌سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ

از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان‌بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی گرت هست، کنون وقت نبرد است

چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ


عارف ز ازل، تکیه بر ایام نداده‌است
جز جام، به کس دست، چو خیام نداده‌است
دل جز به‌سر زلف دلارام نداده‌است
صد زندگی ننگ به یک نام نداده‌است

چه کج‌رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ



ا این تصنیف نیز در دستگاه شور و آواز دشتی، ساخته شده، در برنامه ی گلهای تازه به شماره ی ۲۴۳ این تصنیف با تنظیم شادروان روح الله خالقی و با صدای الهه اجرا شد، و پس از آن خوانندگانی نظیر بانو پریسا، محمد رضاشجریان، سالار عقیلی و علیرضا قربانی نیز آنرا بازخوانی کردند.

در سال ۱۹۱۱ میلادی، همزمان با دوران مشروطیت، شخصی آمریکایی به نام ویلیام مورگان شوستر، حقوقدان، ناشر و کارشناس مالی اهل ایالات متحده آمریکا، برای اصلاح مالیه به استخدام دولت ایران دآمد .مورگان شوستر که به عنوان خزانه‌دار کل به استخدام دولت ایران درآمده بود، در اواسط ماه مه سال ۱۹۱۱ شروع به کار کرد و به فاصله یک ماه با تصویب قانونی از طرف مجلس کلیه اختیارات امور مالی ایران را به دست گرفت. تسلط یک آمریکایی بر امور مالیه ایران با مخالفت شدید روسیه و انگلستان مواجه شد.

سر آخر هم روسیه با تهدید ایران و همکاری انگلستان با روسیه موفق به عزل شوستر از مقامش و اخراج او از ایران شد. ویلیام شوستر میتوانست خدماتی ارزنده در تاریخ ایران انجام دهد اما از این حیث بی نتیجه ماند و اخراج شد، پس از آن عارف قزوینی که بر نیت خلوصانه ی آن اجنبی تبار آگاه بود و مخالف اخراج او از ایران بود، تصنیف اعتراضی دیگری را ساخت که بدین شرح بود:

این تصنیف نیز در مایه دشتی ساخته شده و به نظر می آید که تاکنون ضبط نشده است.

از دیگر تصانیفی که رنگ و بویی ملی و دغدغه مندانه ای داشت، میتوان به تصنیفی اشاره کرد که عارف در حمایت از کابینه ی سید ضیاء الدین طباطبایی، ساخت. کابینه ای که مورد قبول مردم نبود و آن کابینه به« کابینه سیاه» مشهور شد، عارف و افرادی دیگر اما بدو امید داشتند. در واقع امید بستنی اشتباه به گرگی که لباس میش بر تن داشت. بدون آنکه بدانند در باطن سید ضیاء چه می گذشت. اما خب عارف است دیگر، یک هنرمند عاشق پیشه و نازک اندیش و ساده دل.. شاید پس از آن بود که عارف سالهای پایانی عمرش را بدور از هر انسانی گذراند، در جایی دور افتاده در خانه ای متروکه، که تنها یاورانش در آن خانه سه سگ بودند!! خلاصه که حمایت های کور کورانه و نابخردانه از سید ضیاء او را بر آن داشت تا برایش تصنیفی بسازد بدین شرح:

ای دست حق پشت و پناهت بازآ

چشم آرزومند نگاهت بازآ

وی توده ی ملت سپاهت بازآ

قربان کابینه سیاهت بازآ

 سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی

پشت و گلی و قهوه ای عنابی

یک رنگ ثابت زین میان کی یابی

ای نقش هستی خیر و خواهت بازآ

بازا که شد باز

با دزد و دمساز

یک عده غماز

کرسی نشین دور از بساط بارگاهت بازآ

از این تصنیف هم باز خوانی جدی نشده است،

و اما نکته ی جالبتر در مورد این تصنیف و حکایت هواداری عارف از سید ضیاء اینکه، چندی بعد، ملک الشعرای بهار در شعری با خطاب دادن سید ضیاء اینگونه جواب تصنیف عارف را میدهد!

ای اجنبی پشت و پناهت باز آ     
  بدخواه ایران خیرخواهت بازآ

«عارف» به قربان نگاهت بازآ         
   لعنت به کابینه سیاهت بازآ

حرص خیانت‌کاریت مجنون کرد        
 دست طبیعت نقشه‌ات وارون کرد

بعد از سه ماه از مملکت بیرون کرد  
 اردنگ سردار سپاهت بازآ

از تو شد و ازحال تو ناساز، بازآ به صدناز
تا سیلی ملّت دهد مزد گناهت باز آ

چندی وزیر اشتباهی گشتی        
  بر صفحه ایران سیاهی گشتی

عمامه‌ای بودی، کلاهی گشتی   
    ننگ کله‌داران، کلاهت بازآ

گشتی سوار دوش ملّت چندی     
   چاهی به دستور اجانب کندی

هر زشت و زیبا را به چاه افکندی      
تا سرنگون بینم به چاهت بازآ

شد راهِ اشراف ای بی‌شرف صاف، از بس زدی لاف فکر تجدّد شد شهید حبّ جاهت بازآ

شد ده کرور اندر زمانت یغما          
دادی اجانب را تسلّط بر ما

آخر به جای پولِ «فرمانفرما»           
پر شد کلاه از اشک و آهت بازآ

بعد از کله‌برداری سی ساله           
گفتی که این ملّت بود گوساله

جَستی ز چنگ هوچی و رجاله       
«اسمارت» و «نرمان» پیر راهت بازآ

ما مرد کاریم، رنگی نداریم، نقشی گذاریم

از رنگ، چون بالای آن رنگ سیاهت بازآ

در اجنبی‌خواهی تو را ثانی نیست   
کس چون تو دلاّل بریتانی نیست

فکر تو غیر از محو ایرانی نیست        
نفرین بر افکار تباهت بازآ

در «منترو» با حاصل کلاّشی            
سرگرم عیش و عشرت و خوش باشی

با پول دزدی می‌کنی عیّاشی         
 ای بزم عیشت، قتلگاهت بازآ

ای یار عارف، غمخوار عارف، اشعار عارف

آورده ملّت را برون از اشتباهت باز آ

پس از مرگ عارف قزوینی به سال ۱۳۱۲، میتوان گفت که ترانه های اعتراضی نیز پایان یافت، اما جوهره ی اصلی این ترانه ها که ملی و میهنی بودند، تعطیل نشد، همانطور که در پارگراف قبل به عرض رسانیدم، شاعری خوش قلم، سیاستمدار و اهل خرد در روزگار عارف میزیست، که او نیز کم از عارف دغدغه مند سیاست و ملک و ملت نبود، و او نیز گاها حماسه را به شعر آورد و از همه مهمتر توانست خلعتی دیگر از عنصر ملی گرایی را بر قامت موسیقی کند.

آری او کسی نیست جز استاد محمد تقی بهار مشهور به ملک الشعرا. اما خدمتی که مشروطه به موسیقی کرد این بود که موسیقی را از کاخ ها پادشاهی به کلبه های حقیرانه ی رعیت برد، یا از حرمسرای سلطانی، به توده ی ملت راه پیدا کرد، آری، مشروطه موسیقی را برای مردم کرد! و اگر مدعی شویم که نقش موسیقی در پیروزی جنبش مشروطه، نقشی اساسی بود، گزافه گویی نکردیم. تصانیف و ترانه های اعتراضی که پیدایش آنرا از جنبش مشروطه میدانند، توانست در کنار تفنگ سربازان و کلام اندیشمندان مبارزه کند، تا مشروطه پیروز شود.

اگر تعریف موسیقی: بیان احساسات به وسیله ی صدا هاست، در این مقاله متوجه میشویم که احساسات گاها، آن شور آتشین میان دختر و پسر نیست، بلکه عاشق و معشوق میتواند مردم باشد و میهن، رعیت باشد و مُلک، یا ایران باشد و مردم.. !

ترانه های اعتراضی، در دوران رضا شاه اما از موضوعات ملی و میهنی، نه اینکه فاصله گرفت، بلکه میتوان در همان زیر مجموعه قرار داد. در این زمان با ظهور روشنفکرانِ دنیا دیده، که زن را محکوم به حبس در خانه نمیدانستند، ترانه ای شکل گرفت با عناوینی نظیر: دختران سیروس یا دختران ساسان یا دختران ایران.

مضمون این ترانه و ترانه های مشابه این، همانگونه که عرض کردم این بود که زنان باید در کنار مردان در بیرون از خانه کار کنند، سواد بیاموزند، ورزش کنند، آلات موسیقی بنوازند و خلاصه اینکه آزادانه در جامعه باشند و رشد کنند. و اینگونه ترانه ها در واقع ترانه های اعتراضی بود که از سوی زنان تجدد خواه حمله ای بود به روحانیون متعصب و مردانِ آن جامعه ی مرد محور. ترانه ی دختران سیروس که حتی به مخالفت با حجاب اجباری برخاست، برای اولین بار در سال ۱۳۰۶ با آهنگی از مرتضی خان نی داوود و شعری از امیر محمد جاهد ساخته شد. این ترانه ابتدا با صدای قمرالملوک وزیری خوانده شد و عده ای نیز آنرا منسوب به ملوک ضرابی دانسته اند، این ترانه بدین شرح است:

دختران سیروس تا به کی در افسوس

زیر دست مردان تا به چند محبوس

کرد چو ایران دختران ساسان

تا به کی خموشی ای زنان ایران

هیچ‌کس خبر نیست فکر خیر و شر نیست

ای رجال ایران زن مگر بشر نیست

چند در حجابی؟ تا به کی به خوابی؟

از وجود شیخان بین که دل خرابی…

مملکت خرابست جان ملتش به خواب است
دختران حساس وقت انقلاب است

دختران ملت تا به چند ذلت
بیافکنید از سر چادر مذلت

یاری که دلم ز بهر او زار شده
خود جای دگر به غم گرفتار شده

من در طلب علاج او میکوشم
چون او که طبیب ماست بیمار شده

از آنجا که گفتیم، با اینکه اینگونه ترانه ها ربطی به ملک و میهن و سیاست ندارد، اما میتوان آنرا در زمره اینگونه مضمامین قرار داد، از این جهت است که زنانِ هم عقیده با سازندگان ترانه دختران سیروس، بر این عقیده بودند که میتوانند با حضور در جامعه به پیشرفت و آبادانی ایران کمک کنند، این عقیده درست بود، با آنکه زنانی در این یک سده اخیر، تربیت شدند که در زمینه های مختلف علمی، گامی، چه بسا بزرگتر از گام مردان در جهت عمران و آبادانی ایران برداشتند.

و اما بپردازیم به ملک الشعرای بهار… بهار نیز منتقد بسیاری از ناهمگونی های سیاسی و اجتمایی زمان خود بود، دغدغه داشت، و این دغدغه ها گاه شعر شد و گاه ترانه، آنجایی که ترانه ی مشهور ایران هنگام کار است برخیز و ببین را بر روی آهنگی از درویش خان قرار داد تا او نیز در گره زدن موضوع عشق و وطن، سهیم باشد. اما از شاخصه های ترانه سرایی ملک الشعر میتوان به ترانه مشهور اشاره کرد که امروزه نیز همه ما این ترانه از بر میخوانیم،، حماسه ای در دل موسیقی، فریاد های اعتراضی در دل موسیقی، یا اصلا بهتر بگویم، ایران در دل موسیقی….

و آن ترانه، ترانه ایست با عنوان مرغ سحر… این ترانه، در واقع، اختتامیه ی مشروطه است، آنجایی که دوره ای دیگر از سلطنت شکل میگیرد، و ملک الشعرا ی بهار، ناراحت از این موضوع، با مرغی به گفتگو مینشیند که هر دو از این امر ناراحتند و نگران! . ترانه مرغ سحر برای نخستین بار در گراند هتل، توسط مرتضی نی داوود، با صدای قمر، اجرا شد و استقبال خوبی هم از این تصنیف شد. این تصنیف و ترانه را همه ما میشناسیم، که بدین شرح است:

مرغ سحر

مرغ سحر ناله 
سر کن داغ مرا تازه‌تر کن 
ز آهِ شرربار این قفس را
بَرشِکَن و زیر و زِبَر کن
بلبلِ پَربسته ز کنجِ قفس درآ
نغمهٔ آزادیِ نوع بشر سَرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را
پرشرر کن، پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیادآشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به‌بار استابر چشمم ژاله‌بار است

این قفس، چون دلم، تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آهِ آتشین 
دستِ طبیعت گُلِ عمر مرا مچین
جانبِ عاشق نِگَه ای تازه گل از این بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن
مرغ بی‌دل، شرح هجران مختصر، مختصر کن

 
عمر حقیقت به‌سر شد
عهد و وفا بی‌اثر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق 
هر دو دروغ و بی‌ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد! دیده تر شد!
جور مالک، ظلم ارباب
زارع از غم گشته بی‌تاب 
ساغر اغنیا پُر میِ نابجام ما پُر ز خون جگر شدای دل تنگ ناله سر کناز قوی دستان حذر کن

از مساوات صرف نظر کن

ساقی گل‌چهره بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین 
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد

کز غم تو، سینهٔ من پرشرر، پرشرر شد

این ترانه، در دستگاه ماهور، نخستین بار توسط، قمر در سال ۱۳٠۶ اجرا شد، همچنین بعد ها توسط محمدرضا شجریان، جاوانه شد.

در حدود سال ۱۳۲٠، با اشغال ایران توسط نیرو های متفقین، صحنه ای در خیابان، روح شاعری نازک خیال را رنج داد، که همان اتفاق منجر به ساخته شدن یک ترانه ی حماسی در موسیقی ایران شد، شاید بدانید میخواهم راجب [به] کدام ترانه سخن بگویم، ترانه ی جاودانه ی ای ایران ای مرز پر گهر..

طبق یادداشت ها و سخنان مرحوم حسین گل گلاب، شاعر و ترانه سرای ایرانی، خلق این ترانه از آنجا شروع شد که روزی از روزهای اشغال ایران توسط متفقین، در خیابان شاهد صحنه ی درگیری دو سرباز ایرانی و انگلیسی میشود. در همان حین سرباز انگلیسی به سرباز ایرانی سیلی میزند و سرباز ایرانی به علت پایین بودن درجه ی نظامی اش نسبت به آن اجنبی، بی دفاع میماند.

همین صحنه ی دلخراش روح این شاعر آزاده را آزرده می کند و در همان حین تصمیم به کاری می گیرد. وقتی موضوع را با روح الله خالقی و مرحوم غلامحسین بنان در میان میگذارد، هر سه مصمم میشوند که تصنیفی بسازند تا رنگ و بوی ملی را باز در موسیقی و شعر جاودانه کنند. روح الله خالقی این تصنیف را می سازد و با کلامی از حسین گل گلاب زینت داده می شود و غلامحسین بنان آنرا می خواند، این ترانه بدین شرح است:

ای ایران

ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن! اَر تو سنگ خاره‌ای، من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه‌ام

دور از تو نیست اندیشه‌ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟

پاینده باد خاک ایران ما

 

سنگ کوهت درّ و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زَر است
مهرت از دل کی برون کنم؟
برگو، بی مهرِ تو چون کنم؟
تا گردش جهان و دور آسمان به‌پاست
نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست

مهر تو چون شد پیشه‌ام

دور از تو نیست اندیشه‌ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟

پاینده باد خاک ایران ما

 

ایران ای خرّم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم
مهرت ار برون شود، تهی شود دلم

مهر تو چون شد پیشه‌ام

دور از تو نیست اندیشه‌ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟

پاینده باد خاک ایران ما

ترانه های اعتراضی: ترانه های اعتراضی و تصانیف میهنی، هیچگاه پرونده شان بسته نشد، و همچنان در ادوار مختلف، ساخته میشدند. همچنان که دوران پهلوی، بستر حوادث و آشوب ها و جریانات گوناگونی بود، و بازار موسیقی های اعتراضی و ملی گرایی هم در جریان همین حوادث داغ بود. اما دیگر از این به بعد، با یک تفاوت آشکار… اینکه بسیاری از عبارت های موجود در این ترانه ها اگر میخواستند به حوادثی اشاره کنند، دیگر جرات آن را نداشتند که مستقیما باز گو کنند. بلکه شاعران باید در دل تمثیل و استعارات ادبی، در خفا حرف خود را میزدند. و این در ابتدا کار ساده ای نبود.

با فراوان شدن رادیو و گرامافون، حساسیت های بیشتری بر موسیقی و محتوای کلام آنها، به خصوص بعد از کوتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ توسط رژیم صورت گرفت. از سال ۱۳۳۶ سبکی جدید و گونه ای دیگر از ترانه های اعتراضی، خلق شد. هنرمندان نه تاب سکوت در برابر اتفاقات و حوادث داشتند نه تاب اینکه لحظه ای مورد تفتیش ماموران ساواک قرار بگیرند. اما راه حل چه بود؟ تمثیل…

آری بیان کردن اعتراضات اما در خفا، به طوری که فقط خودشان بفهمند که چه میگویند! طبق یادداشت های مانده از مقالات موجود، نخستین ترانه ای که به شکل تمثیل وار، به اعدام افسران وابسته به حذب توده پس از کوتای ۲۸مرداد، معترض، میشود، ترانه ایست با عنوان مرا ببوس… شاید دور از تصور خوانندگان محترم این مقاله باشد،

اما ترانه مرا ببوس آمیخته ای از عشق و مبارزه است.. در ابتدای این ترانه به گذشتن از حوادث سخت اشاره میکند و در ادامه، نوید بر آمدن سپیده و گذشتن از شب اسارت. اما همانگونه که گفتیم، این ترانه به شکلی تمثیل وار به همه ی این موضوعات اشاره کرد. کلماتی نظیر: طوفان ، نیمه شب، از تمثیل هایی هستند که به شرایط سخت اشاره میکنند، و عبارتی در این ترانه است که بی شک به همان آینده روشن و سر زدن سپیده از دل شب های اسارت و ظلم خبر میدهد: و آن عبارت این است

به نیمه شب ها؛ دارم با یارم پیمان ها
که برفروزم؛ آتش ها در کوهستانها… آه

این ترانه در مایه ی بیات اصفهان ساخته شده. شعر این ترانه را حیدر رقابی نوشت، و خالق این تصنیف مجید وفا دار است. این ترانه ابتدا با صدای بتول رضایی اجرا شد اما با بازخوانی شدن آن توسط حسن گلنراقی جاودانه شد. ترانه ی مرا ببوس بدین شرح است:

مرا ببوس، مرا ببوس

مرا ببوس، مرا ببوس

برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می‌روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته، گذشته‌ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت

در میان طوفان هم پیمان با قایقران‌ها

گذشته از جان باید بگذشت از توفان‌ها

به نیمه شب‌ها دارم با یارم پیمان‌ها

که بر فروزم آتش‌ها در کوهستان‌ها

شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم

نگر تو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن

دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می‌مانم، تا لب بگذاری بر لب من

دختر زیبا از برق نگاه تو، اشک بی گناه تو، روشن سازد یک امشب من

ستاره مرد سپیده دم، چو یک فرشته یارم، نهاده دیده برهم،

میان پرنیان غنوده بود.

در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.

بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.

به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم

به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی

روشن‌تر دارم…‌ها

مرا ببوس

این بوسه وداع

بوی خون می‌دهد

با آغاز دهه ی چهل خورشیدی، حسایت های رژیم بر محتوای آثار موسیقایی بیشتر و بیشتر شد، به طوری که تعدای از هنرمندان به بازجویی های ساواک رفتند. نمونه ی بارز آن، فیلم چرخ و فلک است، مخصوصا در آن صحنه ای که با صدای ایرج آوازی با این شعر پخش میشود:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *