خانه   |   وبلاگ   |   فروشگاه کتاب   |   اخبار ادبی   |   جشنواره ها و همایش ها   |  دسته بندی های شعر

لطفا پس از مطالعه دیدگاه خود را در انتهای صفحه ارسال کنید

سه شعر سپید: مردی که ازخودش افتاد

یونس گرامی

یونس گرامی

درباره شاعر اثر

در حال حاضر بیوگرافی نویسنده/شاعر در دسترس نمی باشد. پس از ارائه توسط نویسنده/شاعر در وبسایت قرار خواهد گرفت.

(۱)

همه چیزش را گذاشته بود
برای بعد
کتابهایی که می خرید
لباس ها
کفشهایی که به اعمال شاقه محکوم می شدند
تیغ ها
اما صورت جوانی اش را برده اند
می گفت
مردی که ازخودش افتاد
دیگر حرمتش را هیچ عصایی به جانمی آورد تنهاموریانه ها
خوابهای سیاه وسفید می بینند.

(۲)

درلحظه ی هوا
برگ های درختان نیاسرم به یکباره ریختند
زیرا آن روز
درکوچه ای خلوت
بایک بطری خالی
ویقه ای باز
احمد میر عالیی را تکیه داده به دیواری دیدند
که پرنده ای سفید
به دکمه سیاه دردستش نوک می زد .

(۳)

بی بی دل سرش را
ازمیان بازی بیرودآورد
گفت غصه نخور یک روز پیدایش می کنی
راستش من همان دلقکی هستم
که روی بند همه را می خنداند
همه
به جز یک زن
که بعد از سقوط دیدم
تنها او بود
که برای من سیاه پوشید
حالا سالهاست
که با آن دوربین قدیمی
از آن بالا به دنبال خانه اش می گردم
وهربار این ماه است
که بااشک هایش صورتم را خیس می کند.

 

یونس گرامی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *