یک غزل از ماه منیر خلف زاده

نمیتوان نسرود از نگاه چشمانت
از آن طلیعه ی صبح پگاه چشمانت

به رنگ عشق ، به رنگ تمام خوبی هاست
همان که می کشدم ، آن سیاه چشمانت

شب است و قصه ی عشق و دوباره افتاده
درون برکه ی دل ، عکس ماه چشمانت

من و اذان نگاهت ،وضوی اشکی داغ
وگوشه ی حرم بارگاه چشمانت

به شوق دیدن رویت هزار فصل غزل
چه عاشقانه نشستم به راه چشمانت

به سرزمین غزل های بی تو تبعیدم
به جرم چیدن سیب و گناه چشمانت

نبود محرم اسرار شاعرانه ی من
دل ستمگر آن پادشاه چشمانت

به یک اشاره ربودی دل ازمن و گشتم
اسیر و دربدر آن سپاه چشمانت

نمیشود که نگویم که دوستت دارم
فتاده یوسف این دل به چاه چشمانت

 

ماه منیر خلف زاده

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *