یک غزل از مجید نامدار

وای بر من، به جهان چشم امیدم بودی
مرشدت بودم و همراه و مریدم بودی

آه و افسوس که شب در سحرت گم می‌شد
لذت صبح سحرگاه سپیدم بودی…

بهترین همدم و همراه قدیمت بودم
بهترین همدم و همراه که دیدم بودی!

چه شده‌ مژده‌ی پایان نبودن‌هایت؟!
تو در این مسأله همواره نویدم بودی!

ظاهرت باطن دیروزی هر روزت نیست
سارق آن همه نازی که خریدم بودی!

نامدار عطش و عشق و تمنا شده‌ام
تو همان رنج عیانی که کشیدم بودی

حیف، آن دوره‌ی خوش طی شده و رفته و‌ تو…
آن مسیری که به مقصد نرسیدم، بودی!
(مجید نامدار

1 دیدگاه دربارهٔ «یک غزل از مجید نامدار»

  1. با سپاس فراوان از مدیر تحریریه شعر‌پویان / شاعره گرانقدر استاد فتحیه قناعت‌پیشه و با آرزوی موفقیت و بهروزی در سال جدید ۱۴۰۳ برای کلیه مسوؤلین و دست‌اندرکاران فروشگاه کتاب شعرپویان . مانا باشید . مجید نامدار ۵/۱/۱۴۰۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *