چند شعر سپید از فریبا جاویدان

خشکیده اند لبِ طاقچه ، نرگس ها . عاشقترین نگاه ، سالهاست به دیوار آویخته ، و موریانه ای موذی می جود کتابها را …. ______ عشق ، بغض گره خورده ایست که باز نمی شود. ______ حرفهایم یخ می زنند و دهانم پُر از خاک می شود. روح سرگردانی هستم که نمی دانم ، دلم را در کدام گور ، دفن کرده اند ؟ ______ همدیگر را له می کنیم. کام هیچکس از این همه تفاله، شیرین نمی شود. ______ فریبا جاودان.