قلبم کارگر است
قلبم
کارگر گوش بهفرمانیست
مدام
عاشق کارفرمایش بوده
بالا هم نرفت
از هیچ تپهای
هرگز
نخواست از نیشکر
بشود شیرین کامش
اسماعیل شد
که ببرد پدر
بهقربانگاهش
بل
اعتراف سنگینی کند
پشت نردههای زندانِ تن
خالی شود از هر تپش جان
حالا
هر چه میخواهد بگوید
چرا که دوستت دارم
لابد حکمی بهجز ابدالدهر نهدارد
که بگوید: دوستت دارم
دوستت
تیتاپ تاپ
تی تاپ تاپ
نمیبرد این چاقو
دیگر
به الگوی هیچ اسطورهای نمیبرد
«علی رضا پنجهای
👏🏻👏🏻👏🏻
سلام جهان متفاوتی دارد این شعر بنظرم عجیب است این شعر . از اسطوره با پیوند اینزمانی خوب بهره برده.
سپاس بانو
8qh1st
ببحشید این لینکا چیه ارسال میکنید؟