یک غزل از دکتر حسن وامق از امارات

دل،شعله ی آغشته به اهی!توکجایی!
محبوب دل و جان و نگاهی،تو کجایی

تا چندبراین پیکره پابست خیالم
یک تک قدمی گاه به گاهی تو کجایی

هی شمع خیالت دل پروانه ی ما سوخت
افسوس که جامانده گناهی تو کجایی

دلتنگم و هرلحظه ببارد شرر عشق
آتش بفشان پشت و پناهی تو کجایی

درکلبه ی دل چای بنوشی و بخندی
اما به خیالی و چه واهی تو کجایی

برحضرت عشقت زده زانو دل مستم
حقاکه دراین قافله شاهی تو کجایی

وامق غزل از برکه ی مهرتو بنوشد
افتاده به دامی و به چاهی تو کجایی

 

دکترحسن وامق از امارات

1 دیدگاه دربارهٔ «یک غزل از دکتر حسن وامق از امارات»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *