چند شعر سپید از مجید شهرزاد

در ابتدای زادن شعرم
در امتداد جراحت
مجذوب سایه ی مرگ و
یک بهت خیره به دیوار
و رنج ساکت بی مرز
تکرار عزلت خویش م
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔‌‌۔

من
حقیر ترین
دو حرفی دنیاست
وقتی تو حل میشوی میان خودت
و
خاک بزرگترین حس جهان است
وقتی بوی پریروز میدهد
پریروز حرفهات
پریروز خنده هات
پریروز دستهات
پریروز همه آن سالها
که رفتند و باز نیامدند
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔

پا به پای همه دقایقم ایستاده ام
ثانیه ثانیه های با تو بودنم را پس میگیرم
و برمیگردم
گردن میگیرم
همه گناهانم را
این لرزهای تب دار
این خربزه های بی فصل
و سکوت پرحرف
این خنده های زخمی
که دهان باز کرده اند و
قاه قاه میخندند
همه را
گردن میگیرم و برمیگردم
به همه ی دقایقی که
عشق را بلد نبودم۔۔۔۔

مجید شهرزاد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *