یک چهارپاره از امید ادهمی

…..
کاش ای ماه سهم من بودی
به تو این دست نیمه جان نرسید
خاکم و هر چه کوه زاییدم
دست هایم به آسمان نرسید

خاکم و ذره ذره پاییز از
تن تو روی دست و پایم بود
آنچه هر لحظه توی دستت ماند
رگ خواب درخت هایم بود

آنقدر آبشار هستم که
پیشت افتاده روی من پایین
بی تو هرگز نمی رود ای رود
آب خوش از گلوی من پایین

چشم می بندی و دوتا خورشید
پشت پلکت پناه میگیرد
ماه کامل تو را هر از گاهی
با خودش اشتباه می گیرد

اسم تو این همه قشنگی به
تن این چهار پاره چسبانده
چه کسی غیر تو به دامن ماه
وصله های ستاره چسبانده

من که دور سر تو می گردم
جز تو را زیر سر نخواهم داشت
روسری های مشکی ات هستم
از سرت دست بر نخواهم داشت

مانده ام توی دامت ای دریا
مثل موجی که بی خبر برگشت
آمد از دست تو فرار کند
دست از پا دراز تر برگشت…

امید ادهمی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *