یک چهارپاره از محمودرضا برامکه

با اینکه جوجه ها امسال
تو خوابت سر درآوردن
نشستن توی چشماتو
توو رؤیات پر درآوردن

با این بادی که توو راهه
تو هم از خونه می افتی
تو هر جوری بشینی
باز هم از لونه می افتی

تو از بالای دلتنگی
من از هوش تو می افتم
چشامو تا که می بندم
تو آغوش تو می افتم

من از تقویمِ تکراری
تو از تاریخ بیزاری
منِ تنها تو رو دارم
توی تنها منو داری

اگه یک شهر دیواره
یک دنیا نردبون میشم
روی لبهات می خندم
توی رگ هات خون میشم

با این عشقی که توو راهه
بری تا خونه، می افتی
نکش این بار سنگینو
آخه از شونه می افتی

لالایی کن توو آغوشم
که پشت در زمستونه
شب تاریکه و جنگل
با گرگ باد می خونه…

محمودرضا برامکه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *