یک غزل از فاطمه تنبیه

چرا سپید شدی دانه دانه موی عزیزم!؟
همیشه خانه بغضی چرا گلوی عزیزم!؟

برای من که به پای تو سوختم که بسازم
تمام عشق ضرر بود سودجوی عزیزم

تو دوردست ترینی و هرچقدر دویدم
نشد به هم برسیم، آه! آرزوی عزیزم…

برای عشق تو کافی نبود اشک بریزم
که زود پشت سرت ریخت آبروی عزیزم

نشد که روز به رویم بیاورم غم خود را
شب است، اشک مرا پاک کن پتوی عزیزم

تمام کوچه چراغانی است، جشن تو و او…
تو که غریبه ترینی برایم “او” ی عزیزم

بچرخ! رخت عروسی به تو چقدر می آید
رفیق محرم دیروز من! هووی عزیزم!

فرا رسیده اگر موقع عزای من اما
عروسی تو مبارک پسرعموی عزیزم!

#فاطمه_تنبیه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *