هر بافه ی گیسوی تو چون خرمن درباد
گیلاس لبت ،سرخ ترین میوه ی خرداد
از موی سپید تو غزل ریخته بر دوش
سنجاق سر زلف تو یک قالب آزاد…
بر لحن النگوی تو و دامن گلدار
تا دکمه ی پیراهن تو ،دست مریزاد!
ویران تر از آنم که بگویم غم خود را
من خشت بهخشتم تویی،ای خانه ات آباد!
دل کندی و در خویش فروریختم از عشق
اینبار، دل آزرده ام، از تیشه ی فرهاد
دستان مرا کوچه به آغوش کشیدست
هر بار که از پنجره ی چشم تو افتاد
سیگار به سیگار زدی، شعله کشیدم
از بهمن لبهای تو در، گرمی مرداد
گفتم به غزل ها که مرا دوست بدارید
گفتند،که باروسری اش، هرکه درافتاد، …
ایکاش که برگردم از آغاز،،، بمیرم
آن لحظه که چشمم به تو و موی تو افتاد…
محبوبه مهبودی